پرچم ارباب ما از همه بالاتر است...
هنوز لبم میخنده!!ولی این همه بغض که تلمبار شده تو دلم!!این همه غرور که نمیزاره اشکام صورتمو لمس کنه!!
نشستم رو به روی پرچم امام حسین گاهی گردن خسته ام رو بالا میارم و نگاه میکنم به اسم قشنگ ابی عبدالله یه لبخند قشنگی تو اسمش نهفته است که آرومم میکنه یه نگاه به صورت سردار خیبر همت میندازمو... از سید مرتضی رخصت می گیرم بعد 4 -5 سال دو باره قلم بگیرم دستم.....!!!
حالا همه چیز آماده است برا نوشتن بجز من...
دوباره هنگ گردم ....
اسمم در اومده واسه خادمی شهدا...!!تنها خبریه که تو این مدت از ته دل خوشحالم کرده...!!
همین خبر باعث شد که بنویسم ،دوباره حس کردم آدم حسابم کردن...!!
از اون روز که رفتم مصاحبه تا الان یه بغضی تو گلومه..! شاید از بس خندیدم گریه کردن رو فراموش کردم..!! دوباره رشته کلام از دستم در میره .. یه نگاه به پرچم ابی عبدالله که روزای آخریه که مهمون دیوار اتاقمه...!! عجب عظمتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی!!!
هر سال محرم وصفر یه پرچم مشکی از ابی عبدالله مهمون دیوار اتاقم میشه و رنگ دیگه ای به اتاق میده... فضا رو عوض میکنه..!!
آخر صفر که میشه درش میارم...!!
تو این روزایی که هوای بیرون خونه سردو خشکه و وقتی بیرون میرم سوز میزنه تو صورتم..!!
اینجا زیر پرچم ابی عبدالله حس امنیت میکنم گرمای خاصی داره این پرچم ...!!
حس بچه ای که وقتی غریبه هارو میبینه پناه میبره تو بغل باباشو بعد حس امنیت میکنه...!!
اونوقت اگه غربیه ای بهش نزدیک بشه دیگه نمیترسه..!!
وقتی زیر پرچم ابی عبدالله باشی از هیچ گناهی نمیترسی..!
به همه گناه ها ایست میدی میگی من آقا دارم....!!
دلم برا پرچم آقا خیلی تنگ میشه ...دل دل میکنم برا ورداشتنش..!!
حالا که برگشتم به عقب دیدم چقدر نوشتم!!
فکر میکردم بیشتر از 1 پاراگراف نتونم بنویسم... دوباره یه نگاه به پرچم میکنم ...وقتی پایین پای پرچم میشینم و سرم و بالا میبرم و نگاش میکنم عظمتش بیشتر منو میگیره..!!
خدایا لیاقت بودن زیر پرچم ابی عبدالله را از ما نگیر...